رها...

 


مطمئن باش ، برو ...
ضربه ات کاری بود ، دل من سخت شکست ...
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود ...
و به این قلب یتیم
که خیالم می گفت   تا ابد مال تو بود ...
تو برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
 
 
گفتی نفرین میکنی ؟
گفتم نه ...فقط از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشههنوزم از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه.....
 

نمی بخشمت نمی بخشمت.... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت
 
سکوتدردناکترین پاسخ من به بیرحمی های توست!
و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه...
 
به خیالِ تو هنوزم مثه هر روز و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه......
 
 
خودت رفتی ولی عشقت نرفته... من عاشق تر شدم هفته به هفته


 
حیف این چشمهام که برای چون توی بی ارزشی اشک ریخت!
و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره
 
وقتی که می رفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان که نیایی، پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات
     
فصلها را
     
به هم نریز


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت 20:54 توسط رها |