رها...

 

تو بارون که رفتی شبم زیرو رو شد
یه بغض شکسته رفیق گلو شد
 
 
از تو متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی
برایت آرزوی مرگ نمیکنم چون باید بمانی و خوشبختی من و بد بختی خود را ببینی . . .
منتظر آن روز هستم
مانند روزی که رفتی و گفتی دیگر باز نمی گردی
 
چقدر سخته
کسی رو که دوستش داری نتونی بهش بگی که دوستش داری وچقدر
بده که کسی تورو دوست داشته باشه واینو نتونه بهت بگه . . .
 
چقدر سخته
دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که
یبار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده . . .
 
چقدر سخته
تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما
وقتی دیدیش هیچ چیزی بجز سلام نتونی بگی . . .
 
 
من بودم ، تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی ، یک آه چقدر وزن دارد
 
 
تمام مزرعه کافر صدایش می زدند
گل آفتابگردان کوچکی که عاشق باران شده بود
 
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
 
من به آن محتاجم !
 
دل اگر بستی ، محکم نبند ، مراقب باش گره کور نزنی ، او میرود ، تو میمانی و یک گره کور
 
دلم از نبودنت پر است ، آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد !
 
حلقه ی دستانت که بر کمرم میزنی ، زیباترین اسارت زندگی من است !
 
بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار بگرید ، اما خنده را بر لبانش دوخته بودند !
 
در رویاهایت جایی برایم باز کن ، جایی که عشق را بشود مثل بازی های کودکی باور کرد ، خسته شدم از بی جایی !
 
صبر کن ، برگرد ، چمدان هایمان اشتباه شده است ، دلم را به جای خاطراتت بردی !
 
کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم


 
نبودنت را با ساعت شنی اندازه گرفته ام ، یک صحرا گذشته است !
 
دوریت زمستانی دیگر است ، کمتر از من دور شو ، باز سرما خورده ام
 
اسپند دود می کنم ، برای عشقمان
هر شب
میان راز و نیاز های شبانه
نکند جادوگر زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . . .
 
 
گفتی : نفرین میکنی ؟
گفتم : نه ، اما از خدا میخوام
هیچکس ، اندازه من دوستت نداشته باشد . . .
 
 
دلم یک جای دنج میخواهد
آرام و بی تَنِش
جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی!
تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد
مثلا آغوش تو !
 
 
 
 
 
سخت ترین دو راهی ، دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی
آنقدر منتظر میمانی تا وقتی که میفهمی زودتر از این ها باید فراموش میکردی . . .
 
 
سوت‌ می‌کشد در هوا ، کابل‌ تلفنی‌ که‌ می‌توانست‌
زیباترین‌ عبارات‌ جهان‌ را
از عاشقی‌ به‌ عاشقی‌ برساند . . . !
 
سنگ هایـی کـــه من از یادِ تو بر دل میــــزدم
خانه ای میشد
اگر خانه بنا میکردم . . .
 
 
از وقتی که تــو رفتی ، آینده هیچ وقت نیامد که هیچ
گذشته هم هیچ وقت نگذشت . . .
 
بسترم صدف خالی یک تنهایی است
و تو چون مروارید
گردن آویز کَسان دگری . . .
 
فاصله خط عابر پیاده ندارد ، دست مرا بگیر و از آن رد کن ،
قرار دیدار ما هر نیمه شب ، خیالت که نمی گذارد بخوابم


 
تو را طلب نمیکنم…نه اینکه بی نیازم … صبورم . . .
 
میدانی تمام وجودم هستی این شعر را برای تو نوشتم تا بخوانی و بدانی همه ی زندگی ام هستی نه قافیه دارد ، نه ردیف ، نه آهنگ دارد، نه طنین. اینها همه حرف دلم بود ، همین!
 
هنوز هم
از بین کارهای دنیا , دل بستن به دلت بیشتر به دلم می چسبد
 


+ نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ساعت 18:19 توسط رها |

 

اگه فکر میکنی که رفتنت باعث شکستنم میشه ؛ اگه فکرمیکنی که بعد ازرفتنت اشک میریزم ؛ اگه فکرمیکنی که بانبودنت لحظه هام خالی میشن؛ اگه فکرمیکنی که هرلحظه دلم برات تنگ میشه؛ اگه فکرمیگنی که بی تومیمیرم؛ درست فکرمیکنی تو که میدونی نبودنت رو تاب نمیارم پس بــــــــــــــــــــــــــــــــــمــون
 
از ديروزها به دنبالت دويدم و به اميد ديدارت به امروز رسيدم ولي افسوس...!
افسوس که تو به فرداها سفر کردي
 
وقتي از يه نفر ضربه مي خوري درست مثل اين مي مونه که با ماشين بهت زده و داغونت کرده ولي وقتي مي بخشيش درست مثل اين مي مونه که بهش فرصت دادي تا دنده عقب بگيره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چيزي ازت نمونده
 
 
مهم اين نيست كه قشنگ باشي ، قشنگ اينه كه مهم باشي! حتي براي يك نفر
 
 
زندگي دفتري از خاطرهاست ... يک نفر در دل شب ، يک نفر در دل خاک ... يک نفر همدم خوشبختي هاست ، يک نفر همسفر سختي هاست ، چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد... ما همه همسفريم
 
 
 
مرا اینگونه نگاه نکن دل من پر از
سکوت است سکوتی که اگر نمایان شود
عالمی را به آتش می کشد در پس پوسته ی
حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است صدها جلد کتاب
یک دقیقه آن است و در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد
شرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکند ودیگری را می کشد
مرا رها نکن


 
يكي مي پرسد : اندوه تو از چيست ؟

سبب ساز سكوت مبهمت كيست ؟

برايش صادقانه مي نويسم : براي آنكه بايد باشد و نيست .
 
 
 
دوستداشتن یک نوع باوره، خوش به حال آن باوری که صادقانه باشد.
 
 
 
دوری فقط تعبیریست که فاصله ها از ما دارند، اما بی خبرند از نزدیکی دلهایمان!
 
 
 
 به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از ان خارج میشد به من گفت:نرو که بن بسته!
گوش نکردم ، رفتم وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم پیر شده بودم . . .
 


+ نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:43 توسط رها |

 

موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم، موقعی که نگات
کردم ترسیدم باهات حرف بزنم، موفعی که باهات حرف زدم ترسیدم
نازت کنم، موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم، حالا که
عاشقت شدم می ترسم از دستت بدم
 
 
به من می گفت: انقدر دوستت دارم که اگر بگویی بمیر، میمیرم... باورم
نمی شد... فقط یک امتحان ساده به او گفتم بمیر... سال هاست در
تنهایی پژمرده ام... کاش امتحانش نمی کردم...
 
 
اون لحظه
اون لحظه که گفتی یکی بهتر از تورو پیدا کردم،‌ یاد اون روزایی افتادم که
به صدتا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم...
 
 
 
رسم زندگي اين است روزي کسي را دوست داري و روز بعد تنهايي به همين سادگي او رفته است و همه چيز تمام شده مثل يک مهماني که به آخر مي رسد و تو به حال خود رها مي شوي چرا غمگيني ؟ اين رسم زندگيست پس تنها آواز بخوان
 
 


+ نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:40 توسط رها |

 

فرق من و تو: گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستشو
 
هميشه با بدست آوردن اون كسي كه دوستش داري نمي توني صاحبش بشي ، گاهي وقتا لازم هست كه ازش بگذري تا بتوني صاحبش بشي ، همه ما با اراده به دنيا مي آييم با حيرت زندگي ميكنيم و با حسرت ميميريم اين است مفهوم زندگي كردن ، پس هرگز به خاطر غمهايت گريه مكن و مگذار اين زمين پست شنونده آواي غمگين دلت باشدافسوس...آن زمان كه بايد دوست بداريم كوتاهي ميكنيم آن زمان كه دوستمان دارند لجبازي ميكنيم و بعد...براي آنچه از دست رفته آه مي كشيم
 
 
هيچوقت مغرور نشو ... برگا وقتي مي ريزن كه فكر مي كنن طلا شدن ... آنكس كه اعتماد مي كند خيانت مي بيند و آنكس كه اعتماد نمي كند خود خيانتكار است. آدما مثل كتابن ... از روي بعضي ها بايد مشق نوشت ... از روي بعضي ها بايد جريمه نوشت ... بعضي ها رو بايد چندبار خوند تا معنيشونو بفهميم ... و بعضي ها رو بايد نخونده دور انداخت
 
اگه يه روز من مردم و تو منو دوست داشتي پنج شنبه ها بيا سر مزارم و گل سرخ رنگي را روي قبرم بذار تا هميشه اون گلي رو كه بهت داده بودم رو به خاطر بيارم ولي ... اگه تو مردي......... من فقط يه بار ميام مزارت ميام و اون دسته گله سفيده مريم رو كه با خونه خودم سرخشون كردم برات هديه ميكنم وعاشقانه كنارت جون ميدم تا بدوني هيچ وقت تنها نيستي
 
گفتي منو دوست داري تو گفتي عاشق چشمام شدي تو گفتي احساسمو دوست داري تو گفتي قلبت مال منه تو گفتي بوسه هامو دوست داري تو گفتي قصه هامو دوست داري تو گفتي دوست داري نوازشت كنم تو گفتي ميخواي تو بغلم بگيرمت تو گفتي همدرد تو منم تو گفتي همراز تو منم تو گفتي شب و روز من تواي تو گفتي تنها يار من تواي تو گفتي... تو همه اينها رو گفتي ولي من فقط مي گم اگه تو نباشي من مي ميرم


+ نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:, ساعت 11:56 توسط رها |

 


مطمئن باش ، برو ...
ضربه ات کاری بود ، دل من سخت شکست ...
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود ...
و به این قلب یتیم
که خیالم می گفت   تا ابد مال تو بود ...
تو برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
 
 
گفتی نفرین میکنی ؟
گفتم نه ...فقط از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشههنوزم از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه.....
 

 نمی بخشمت.... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت
 
سکوت دردناکترین پاسخ من به بیرحمی های توست!
و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه...
 
به خیالِ تو هنوزم مثه هر روز و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه......
 
 
خودت رفتی ولی عشقت نرفته... من عاشق تر شدم هفته به هفته


 

 
حیف این چشمهام که برای چون توی بی ارزشی اشک ریخت!
و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره
 
وقتی که می رفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان که نیایی، پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات
     
فصلها را
     
به هم نریز
 
اگه گفتی دوستت دارم چند حرفه ؟
دیدی اشتباه کردی ! دوستت دارم حرف نیست یه زندگیه
اما زندگی دو حرف بیشتر نیست : تو
                                                                                  
اولین باری که یکی بهم گفت دوستت دارم گریه ام گرفت
الان کسی بهم میگه دوستت دارم خندم می گیره!

این نیست حال و هوای گذشته های دور من
اینک حس میکنم تویی زندگی من
گرتو نباشی نیست نفسی برای زنده ماندن من
یک جمله باقی مانده که ناتمام نماند شعر من
خیلی دوستت دارم عشق من
.

 


+ نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت 22:40 توسط رها |

 


مطمئن باش ، برو ...
ضربه ات کاری بود ، دل من سخت شکست ...
و چه زشت به من و سادگیم خندیدی
به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود ...
و به این قلب یتیم
که خیالم می گفت   تا ابد مال تو بود ...
تو برو تا راحت تر
تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
 
 
گفتی نفرین میکنی ؟
گفتم نه ...فقط از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشههنوزم از خدا می خواهم که هیچ کس اندازه من دوستت نداشته باشه.....
 

نمی بخشمت نمی بخشمت.... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت
 
سکوتدردناکترین پاسخ من به بیرحمی های توست!
و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه...
 
به خیالِ تو هنوزم مثه هر روز و همیشه هر شبِ حافظه ی من پرِ تصویر تو میشه......
 
 
خودت رفتی ولی عشقت نرفته... من عاشق تر شدم هفته به هفته


 
حیف این چشمهام که برای چون توی بی ارزشی اشک ریخت!
و چه ساده دلم که هنوزم دوست داره
 
وقتی که می رفتی، بهار بود
تابستان که نیامدی، پاییز شد
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند
زمستان که نیایی، پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات
     
فصلها را
     
به هم نریز


+ نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت 20:54 توسط رها |

 

چه زیباست خیالی که تو را از آن همه فاصله می آورد به کلبه ی تنهایی ام .
 
برای یک ثانیه عاشقم باش ، من باتری ساعتم را در می آورم .


عشق ، اگر عشق باشد ، ناممکن ترین ها را امکان می بخشد ، تنها برکه ای ست که می توانی در آن غرق شوی و اما نفس بکشی .

نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم ، نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم یا هیزم شکنپیر
 
همه چیز با تو شروع شد اما هیچ چیز با تو تمام نمی شود ، حتی همین دلتنگیهای من !

آسان تر نگاهم کن ! دلم تا عشق بیشتر نمی داند !
 
چند وقتیست هرچه می گردم هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ، نگاهم اما گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد و من همیشه به دنبال کسی می گردم که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید .
 
افسانه را رها کن ، دوری دوستی کدام است ؟ فاصله هایند که دوستی را میبلعند ! من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند ، به همین سادگی !

 
حوا که باشی ، بعضی ها هوا برشان میدارد که آدمند .
 
شال گردن گرمم را به گردن سرد احساساتت بینداز ، تحمل این همه سردی احساس سخت است .

رفت ؟ به سلامت ، من خدا نیستم بگویم صد بار اگر توبه شکستی باز آی ، آنکه رفت به حرمت آنچه با خود می برد حق بازگشت ندارد ! رفتنش مردانه نبود ! لااقل مرد باشد و بر نگردد ، خط زدن بر من پایان من نیست ، آغاز بی لیاقتی اوست
 
 
هی پاییز ! ابرهایت را زودتر بفرست ! شستن این گرد غم از دل من چند پاییز باران می خواهد .


طاقت ندارم ببینم که از لحظه های در کنار من بودن اینگونه پریشانی،
اگر تو را آزار می دهم دست خودم نیست، عاشقم و دلم نمی خواهد که روزی دوباره تنها شوم!
 
 
تو اين دنيا هر کسي يه نيمه گمشده داره که فقط لايق همونه پس سعي نکن در ساختن پازل زندگيت تقلب کني
 
 
گذشت زمان برای آنان که در انتظارند بسیار کند برای آنان که می هراسند بسیار تند برای کسانی که زانوی غم به بغل می گیرند بسیار طولانی و برای کسانی که سرخوشند بسیار کوتاه است اما برای کسانی که عشق می ورزند ..آغاز و پایانی نیست و زمان تا ابدیت ادامه دارد
 
فکر مي کرديم عاشقي هم بچگيست... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست... زندگي چيزيست شبيه يک حباب.. عشق آباديه زيبايي در سراب... فاصله با آرزو هاي ما چه کرد... کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد
 
 
هر کي دلتو شکوند صداشو در نيار، يه روز دلش ميشکنه و صداش در مياد
 
 
چقدر غريبانه به لحظه هايم زندگيم رنگ آشنايي زدي و رفتي.تو را هيچ وقت از خاطر نمي برم كه تو آشناترين غريبه من بودي.
 
 
نازکتر از بلورم و نرم تر از حرير ، اگر قصد شکستن داري ، سنگ بي انصافي است ، يک تلنگر کافيست
 
هواي دلم ابريست بگوييد دوباره نسيم بيايد ميخواهم دلم را در برابرش بياويزم تا بوي تمامي گلها در تنم نفوذ کنيد. آسمون دلم: آسمون به ماه ميگه: عشق يعني چي؟ ماه ميگه: يعني اومدن دوباره‌ي تو ماه ميگه؟ تو بگو عشق يعني چي؟ آسمون ميگه : انتظار ديدنت
 
به جای نم به چشمم رود دادند به آهم شعله جای دود دادند مرا هیچ از نصیبم گله ای نیست خلایق هرچه لایق بود دادند
 
 
خسته بود، اهل زمین نبود نمازششكسته بود، بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود، تنها از این نظر كه سراپا شكسته بود،بر سنگ قبر من بنویسید این درخت، عمری برای
 هر تبر و تیشه دسته بود، بر سنگ قبر من بنویسید در زندگی، پشت دری كه باز نمی شد نشسته بود  
 
 
آدما ، آدما از جنس برگند ، گاهي سبزند ، گاهي پائيزن و زردند . زمستون ديده نميشن . تابستون سايبون سبزند . آدما خيلي قشنگن . حيف كه هر لحظه يه رنگند
 
اگر کسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با کلماتي که ناگفته مي‌مانند، مي‌شکنند
 
 
عشق با غرور زيباست ولي اگر عشق را به قيمت فرو ريختن ديوار غرور گدايي كني... آن وقت است كه ديگر عشق نيست... صدقه است
 
دچار يعني عاشق و فكر كن كه چه تنهاست ماهي كوچك كه دچار آبي درياي بي كران باشد...
 
 
ضرب المثل چيني: برنج سرد را مي‌توان خورد، چاي سرد را مي‌توان نوشيد، اما نگاه سرد را نمي‌توان تحمل کرد
 
وقتي کسي به تو گفت که از ته دل دوستت دارم، مواظب باش. چون هنوز جايي در بالاي دلش براي ديگران هست
 


+ نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:56 توسط رها |

دوست دارم دستانم را به سوی آسمان پر ستاره دراز کنم و ستاره ای بچینم و بر روی آن بنویسم ای اولین حکایت بی انتهای عشق ، با تمام وجود دوستت دارم .

 

سکوت من فردای بلند دوست داشتن توست ، دوست داشتن تو افسانه نیست ، باورش کن .

 

از شروع نفسهای حضرت آدم تا پایان نفسهای آخرین آدم دوستت دارم !

 

خیلی ها نفرین می کنن ، تلافی می کنن اما اما نه

نفرین من : الهی اونی که دوسش داری تنهات نذاره

تلافی من : میرم تا به اون برسی سر راهت نباشم

راستی ، قدر من دوستت داره . . . ؟

 

دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم

زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم

 

 

خوشبختی من پیدا کردن “تو” از میان این همه ضمیر بود . . .

 

 

 

 

مثل یک روح در دو پیکریم

تو در پیکره ی خدایی

من در پیکره ی انسانی

عاشقانه میپرستمت

شاید روزی

یک روح در یک پیکر شویم . . .

.

.

          گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان میرود

دارد به شما لطف می کند

او فضایی خالی به جا می گذارد

برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد

 

 

           گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن به رفتن ک فکر می کنی

اتفاقی می افتد که منصرف می شوی

میخواهی بمانی

 

 

رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است

.

گاهی فرار می کنم

از فکر کردن به تو 

مثل رد کردن آهنگی که

خیلی دوستش دارم ..

جاگذاشته ام دلی

هرکه یافت

مژدگانی اش تمام “زندگی ام

.

اش واژه ی حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود که برای بیان کردن دوستت دارم ، نیازبه قسم خوردن نبود

 

 

گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ! فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ....

دوستت دارم ؛ این تعارف نیست زندگی من است

 

اگر مجبور باشم انتخابکنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن

 

از آخرین نفسم استفاده می کنم تا بهت بگویم دوستت دارم

 

 

لبخندبزن

برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند

گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد . . .

.

چطور بگم دوستت دارم تا قلبم آروم بگیره ؟
به کی بگم تورو دارم تا از حسودی بمیره ؟

 

 


+ نوشته شده در جمعه 26 آبان 1391برچسب:, ساعت 14:52 توسط رها |

هر وقت کم می آورم می گویم اصلا مهم نیست
اما تو که می دانی نبودنت چقدر مهم است….!ا

دوسش دارم ولی می ترسم بهش بگم.
می ترسم بگم و بگوید مرسی.
بگوید ممنون.
یا هر چیزی بگوید بجز :
من هم دوسِت دارم

::
روی بـی تــابی ام تــــاب مـــی خــــورم تـــا بیــــایـــی….!

نفسهايم بي تو، بوي خاكستر سيگار پيرمردي رامي دهد كه به جواني ازدست رفته اش مي انديشد.

 

 

چقدر سخته تو هق هق گریه هات نفس کم بیاری ولی عشقت به یکی دیگه بگه نفسم.....

 

 

غم كه نوشتن ندارد! نفوذ میكند در استخوان هایت ،جاسوس میشود در قلبت و آرام آرام از چشم هایت میریزد بیرون .

 

 

بعضى اوقات اینقدر دل تنک کسى میشى که اگه خودش بفهمه ازنبودنش خجالت میکشه!!!

گویم و بدانی یا نگویم و میدانی ، فاصله دورت نمیکند ، در خوبترین جای جهان جا داری ، جایی که دست هیچکس به تو نمیرسد .

مثل اتاق زیر شیروانی پر از خاطره ی بارانم ، کدام واژه می فهمد برایت چقدر دلتنگم ؟

 

 

 

در آغوشم که میگیری آنقدر آرام میشوم که فراموش میکنم باید نفس بکشم

 

 

 

اشکهایم که سرازیر میشوند……

 

دیری نمی پایدکه قندیل می بندد

 

عجیب سرد است هوای نبودنت

 

 

 

نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن

 

 . . .


.
بگذار بگویند خسیسم

من

دوستت دارم هایم

را الکی خرج نمیکنم

 

جز برای مهربانی خودت . . .

.

این جمله را هرگز فراموش نکن

 

برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است” . . .

 

.

 

دلم می خواهد در آرامش آغوشت طولانی بمیرم !

محو تماشای توام ، بی خیال دنیا ، چشمان زیبای تو را میبینم

 

 

همه دنبالت میگردن ، فکر میکنن گم شدی ، بگم تو قلب منی خیالشون راحت بشه !؟

بمون بگو چکار کنم ، دنیا پر از درد و غمه / تموم زندگیم توئی ، تو هم که اخمات تو همه !

 

 

آدما خیلی نمیتونن از هم دور باشن ، بالاخره یه چیزی جا میمونه که مجبورن برگردن

سعی نکن از من دورشی . . . دلت اینجاست و یکی

دوستت داره

 

. . .

 

 

چشامو وقتی تو بهشون نگاه میکنی دوست دارم،

اسممو وقتی دوست دارم که تو صداش میکنی،

قلبمو وقتی دوست دارم که تو دوسش داشته باشی،

 

زندگیم رو وقتی دوست دارم که تو توش هستی . . .


عشق صداي سازگار است و بلاي ماندگار . . .



دوست داشتَنت
معادله ای ست که ،نفس هایَم را
اثبات می کند!

چقدر دوست دارم با خیال راحت
یک نفس عمیق بکشم
نفسی که پر باشد
از بوی آرامش وجود تـــو

خدایا
از تجربه تنهائیت برایم بگو
این روزها سر تا پا گوشم

عشق مرگ نيست زندگي است. سخت نيست عين سادگي است. عشق عاشقانه هاي باد وگندم است . اولين پناهگاه کودکي آخرين پناهگاه آدم است. زندگي زيباست حتي اگر کور باشي ؟ خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي؟ اما بي ارزش است اگرثانيه اي عاشق نباشي اگر مي دانستي دل ترک خورده ي من با ياد چشمان باراني ات شکسته تر مي شود هيچ گاه به من پشت نمي کردي اگر مي بيني کسي به روي تو لبخند نمي زند علت را در لبان فرو بسته خودت جستجو کن

 

 

 

بی تو بودن کار من نیست، تا دلت نرفته برگرد...

من در این کلبه خوشم تو در ان اوج که هستی خوش باش من به عشق تو خوشم تو به عشق هر که هستی خوش باش

 

 

تصوير چشمان تو را در رويا ها كشيدم، باغ گلي از جنس مريم ها كشيدم، تو گم شدي در جاده هاي ساكت و دور، من هم به دنبال نفس هايت دويدم

 

 

 

سرم درد میکند برای دردسر!
و تو میدانی آنقدردوستت دارم
که حتی اگر سرم به سنگ بخورد
یا سنگ به سرم

 

 !!
ازقانون دنیا “تنهایی” من است و “تنهایی” من قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست….

 

می دانی..؟
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده….. 

 

 

 این دوستت دارمدست بر نخواهم داشت

 

 

از طلوع عشق تا غروب سرنوشت و از غوغای زندگی تا سکوت مرگ دوستت دارم

 

 

این روزها بدجور به تو آغشته ام ، از صافی ردم کن و ببین که جز تو هیچم نمی ماند
.

 

 

تنهاترین آدم ها یه سایه دارند باهاش حرف بزنند ، از وقتی رفتی آنقدر غرق ظلماتم که سایه ای هم برایم نمانده !

 

 

نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی ،تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی ، منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم تا همیشه….

 

 

ز انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ، بازهم بهم میرسیم ، زمین بیهوده گرد نیست !

 

 

 

از ساعت متنفرم !

این اختراع غریب بشر که مدام ،

 

جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد!!

.

دلتنگى

حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره

تمنای بودنش رامیکند

 

حس خوبی نیست در رویای کسی ببخشیدی که فکر تو حتی در خوابش هم نمیگنجد

 

 

 

من سوسو میزنم ؛ فانوس ها تماشایم می کنند

 

 

 

رفتن هم حرف عجیبی است ، شبیه اشتباه آمدن است

 

 

گاهی وقت ها سکوت همان دروغ است فقط شیک تر ، مؤدبانه تر و با مسئولیت کمتر !!!

 

 

بودن و مال تو نبودن دردش بیشتره . بودن و مال تو نبودن دردش بیشتره .


 

 

انگار که سالهاست رفته ای ؛ از تابستان بگو ازبهاری که رفتی تا من هم از زمستانی برایت بگویم که برف نشست برموهایم و نرفت ...

 

 

شاید می دانست بی او هیچ ساعتی از زندگی ام به خیر نیست ...

 

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

 

 

اگه میخواى یکیو از دست بدى فقط کافیه دوستش داشته باشى .. همین کافیه !

 

 

روزگار نبودنت را دیکته میکند و نمره من باز صفر میشود ...

 

 

 

            چه هق هقی میزند آسمان: هنوز نبودنت را بلد نیستم .. 

 

 

 

:

نبودنت را از روی خط ایرانسلم می فهمم که مدت هاست نیازی به شارژ مجدد ندارد ...

 

 

 

 

: نا امیدانه زدم تکیه به دیوار ز حسرت

 نا امیدی نکشیدی که بدانی چه کشیدم

 

 

 

 

شنیده بود که لذتی در گذشت هست . از من گذشت و رفت ...

 

 

بعضی ها بهتر است در حد یک آرزو بمانند ... برآورده شدنشان به بهای شکستن دلت تمام میشود !!!

 

 

 

کسی از تو میرود و بعد تو دلت می‌خواهد از همه‌ی دنیا بروی

 

 

 

دلم برای خودم ، همونی که قبلا بودم تنگ شده ، همونی که هنوز قلبش نشکسته بود

 

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, ساعت 16:42 توسط رها |