رها...

 

       به غریبه ها عادت نکن
یک روز می ایند دلتنگ از همه جا..
پناهگاه شان می شوی به شرط امن بودن..
هوای بارانی شان را نگه می داری
مبادا احساس غربت کنند..
ناگاه زیر دلشان را میزنی..
او کوچ می کند..
تو در خود جا می مانی..
 
 
دلم که میگیردبغض میکند
میشود وبال گردنم
دردهایم خیلی نیستند توهستی و فراموش کردنت
لعنتی دردم می اید وقتی بادردها یت کلنجارمی روم!!!
 
 
به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم….اما سه نقطه
 
 
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد….به شب آدم اما…
 
 
خدایا لج نکن: حق با شیطان بود….
آدمیانت فابل پرستیدن نیستن…
 
 
گاهی یک دوست ‘کاری’ میکند که دلت بدجور برای دشمنت تنگ میشود…!!!!
 
 
به دنبال چه پاياني خلاف جاده ايستادي
چراتاعادتت كردم به فكر رفتن افتادي؟
چرا بايد به تنهايي دوباره برگردم؟
كجاي جاده بدبودم؟كجاي قصه بد كردم؟
 
 
آنکه میرود نمیفهمد،اما اوکه بدرقه میکند میداند که کاسه آب هم معجزه نمیکند.
 
 
آهسته فتح کرده ای با چشمانت هر چه داشته ام را،حالا تمام جهان من مستعمره توست….
 
 
    میخواهـم بنویسم …
ولی از چه؟؟؟!!
این روزها هیچ چیز سر جایش نیست
حتی خودم!
روزی از همه این دیوارهای محکم میگذرم
روزی … جایی همین حوالی شاید …!!!
 
 
 
گاهی اوقات وقتی آدم به حقیقتی میرسه …
چقدر دلش میگیره!!
 
 


+ نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, ساعت 1:35 توسط رها |

     مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندازد ؛ طعنه های دیگران است ! 

شاید اگر این دیگران نبودند تو زودتر از اینها برایم مرده بودی . . .

 
 
 
 
داشت از تنهاییش برایم میگفت اما بوق پشت خطی امانش نمیداد…..!!!!!
 
 
 
از کنارم رد شد…بی محلی اش آزارم نداد!اما اذیت شدم وقتی که گفت ندیدمت……
 
 
 
گفتی میمانی اما انگار صدایت قطع و وصل میشدگفته بودی میهمانی….!!!!!!
 
 
 
سهمیه نفس های من هم مال تو برای نفس نفس زدن در آغوش اون لازمت میشه…
 
 
 
اسمتو رو سیگار نوشتم و برای اولین بار کشیدم تا بسوزی و فراموشت کنم! اما نمیدونستم با هر پوک زره زره میری تو نفسم و میشی همه کسم!!
 
 
 
با دستهاي خودت قابي درست كن و دستهاي مرا براي خودت نگهدار
من لمس روزهاي سختم…
 
 
درست در لحظه ديدنت ، نمي بينمت….
 
 
 
این روزها یکرنگ که باشی چشمان را میزنی
خسته می شوند از رنگ تکراریت
این روزها دوره رنگین کمان هاست
 
 
1.        خدایا اونی که تنهام گذاشت را تنها نزار فقط کسی رو توزندگیش بیار که هزار بار ارزوی تنهایی بکند .
 
 
 
چه تکلیف سختی است بلاتکلیفی وقتی نمیدانم ………….دارمت یا ندارمت………
 
 
 
گوشه نــــــــــدارد که یکـــــــــــــ
گوشه اش بنشینمــــــــــ
و نفسی تــــازه کنمــــــــــ …
گـــرد گـــرد استــــــــــ
این زمین
ایـــــنــــ روزگـــــــــــــــــــــار
 
 
 
درد دارد …
وقتی چیزی را کسر میکنی
که با وجودت جمع زده ای
 
 
حرفــ مـﮯ زنمـ مثـل همـہ امـا ؛
خيلـﮯ وقتــ استــ مـُرده امـ…!
دلمـ مـﮯ خـواهـد ببـارمـ و ڪسـﮯ نپـرسـد چـرا ؟!
تـو چـہ مـﮯ فهمـﮯ ؟!
ايـ
טּ روزهـا اداﮮ زنـده هـا را در مـﮯ آورمـ.
 
 
خوش به حالت حوا خودت بودی و آدمت وگرنه آدم تو هم به حوای دیگری می رفت
 
 
  حتي نوشيدن يك “چاي” هم ميتواند تو را مست كند!!
به شرط آنكه كسي كه بايد باشد،” باشد”
 

 


+ نوشته شده در پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ساعت 22:22 توسط رها |

 

اگر حوصله ات سرمیرود با دلم بازی نکن من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کردم!!
 
 
ما که وزنی نداریم …خدایا پس چرا به دل دیگران سنگینی میکنیم؟؟؟؟؟؟
 
 
دقت کردین …..اونی که دوسش نداری اصرااااااااار پشت اصرار….اونی که دوسش داری انگار نه انگار……
 
 
هروقت رد پای کسی که آرامشم را گرفته دنبال میکنم …….به خودم میرسم
 
 
در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه دوستت دارد….به دنبال ان باش
 
 
خاصیت دنیاست
در اوج داشتن و خوشبختی
دلهره ی ” از دست دادن ” پر رنگ تر است . . .
 
 
 
 
دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :
یک تارمــوی “تـو ” را به او نمیدهم …!
 
 
 
 
 
 
تا که بودیم کسی قدر ندانست،که بودیم، باشد که نباشیم و بدانندکه بودیم
 
 
این روزها ساکت که بمانی
می رود به حساب جواب نداشتنت
عمرا اگر بفهمند داری جان میکنی
تا احترامشان را نگه داری
 
 
سوت پايان رابزنيد،صداقتم حريف هرزگئ زمانه نميشود !قبول ميكنم /بأختم.
 
 
 
 
 


+ نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, ساعت 12:56 توسط رها |

 

بهت گفتم با “دلم” بازی نكن!
ببین…
خرابش كردی!
دیگه عاشق نمیشه
 
 
   تنهاییم را با کسی قسمت نمیکنم که تنهایم بگذارد
 
 
باران که کاره ای نبود
فقط بهانه بود
چرا که همه حرفم این بود
که من لعنتی عاشقت هستم…
 
 
     چقدر نیستی…
از این همه نبودن، حوصله ات سر نمی رود…؟
 
 
 
  باران بهانه بود تا زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی…
ای کاش نه کوچه انتها داشت و نه باران بند می امد…
 
 
 
     خدايا آسمانت چه مزه ايست؟….
ما كه فقط زمين خورده ايم.!!!!
 
 
 
     گاهی خنده بیخ گلویم را
می گیرد!
آخرش هیچ کس نفهمید
ناخوشی من چیست…
همه گول خوردند…
 
 
 
 
 
     یک عشق واقعی
پایان خوبی ندارد!!!
هیچ وقت …
 
 
 
    با آدما مثل خودشون نباش
خودت باش
چون گم میشی
اونوقت باید دنبال خودت بگردی
 
 
 
      دو خط موازي هيچوقت بهم نميرسند
مگه اينکه
يکيشون براي ديگري بشکنه!
 
 
 

وقتی کسی که باید تــو را بفـهمد ؛

درکت نمی کنــد !
دوسـت نـداری خـودت را به هیـچکس ِ دیگـر بفـهمانی
 
 
 
گــــاهی فکــــر میــــکنم …
بعضــــی هاااا همان بعضــــی هاااا بمانند بهتــــر است
 
 
 
خدایا ،یه چیزی میگم ولی دلگیر نشو ….به خودت قسم دنیات ته نامردیه!


+ نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ساعت 20:50 توسط رها |