رها...

 

خیال نبودنت نیز زیباست
اصلا بگذار صادقانه بگویم
هر خیالی که ردی از تو داشته باشد زیباست
 
 
 
باران که می بارد همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودنِ تو . . .
 
 
 
خاطراتت صف کشیده اند !
یکی پس از دیگری
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند !
و من
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم خیلی !
 
 
 
 
 
 
بــــاز هـــــم خیال تــــو
مــــرا
برداشــــت
کجــــا می بــــرد نمــــی دانــــم!
 
 
 
شاید تو
سکوت میان کلامم باشی!
دیده نمیشوی
اما من تو را احساس می کنم
شاید تو ….
هیاهوی قلبم باشی!
شنیده نمیشوی
اما من تو را نفس می کشم!
 
 
 
 
پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم
وقتـــــے
از ارتفاعــــات لبانــــــت
به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم
چـــه سقــــوط دلنشینــــے
راستــــے میدانستــــے
پــــــــــــــرواز را تـــو یـــادم دادے
 
 
 
 
چقدر خوشحــ ــال بود شیطــ ــان وقتے سیبــ را چیدم
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ تو پرسیده بودے :
مرا بیشتر دوستــ دارے یا ماندن در بهشــ ــتــ را
 
 
 
 
 
فاجعــــه یعنى
آنقدر در تو غــرق شـــده ام
که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت میـــکنم!!
عشـــق یعنى همین
 
 
 
دست هایـمان را بـهم قفـل کنیم
فقط یـادت باشد
کلیـد را جایـی بـگذاری
که یـاد هیـچ کدامـمان نـماند
 
 
 
 
 
 
وقتی کــه نیستی
شکـــــ دارم که بیایی
وقتی هم که می آیــــی
مطمئن نیستـــــــم که میمانی
وقتی هــــم که میروی
نمیدانم که باز میگردی یا نــه
این دو دلــــــــی ها
دو راهـــــــی ها
دوگانگـــــی ها
مرا خواهد کشت..
بیـــــــــــا
و یا
یک بار برای همیشه نیـــــــــــا…!
 
 
 
 
تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟
دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟
مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو در هــــوای تـــــو اوج بگیــــرم!
منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی ؟
 
 


+ نوشته شده در جمعه 10 آذر 1391برچسب:, ساعت 14:52 توسط رها |

 

شادیهایم هدیه به تو ، کم بودنش را بر من خرده مگیر ، این تمام سهم من از دنیاست .
 
 
آنکه خاطر تو را می خواهد حتما نفسی می خواهد، نفسم باش که خاطر تو را می خواهم
 
 
تو را به رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم : تا گل من هست زندگی باید کرد !
 
 
چقدر بغض کردم ، کنارم نبودی ...
هزار بار دلم خواست ببارم نبودی ..
نبودی ببینی چقدر سوت و کورم ...
چقدر بیقرارم ...
 چقدر بی عبورم...
 
 
کوچه را دیدی به وقت شب چه تنها می شود ؟ بی تو از آن کوچه هم تنهاترم....
 
 


+ نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ساعت 18:57 توسط رها |

 


قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم


فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که “دوستت دارم


دیگر لام تا کام حرفى نمیزنم
 
 
 
گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است

دوست داشتن را باید کشف کرد ؛


درک کرد ، و از آن لذت برد
 
 
تو فقط با من باش

من قول میدهم با خودم هم قطع رابطه کنم !
 

نگران نباش! نمیشود دوستت نداشت


لجم هم بگیرد از دستت... دفترچه خاطراتم پر از فحش های عاشقانه میشود
...!
 
 
هوای فاصله سرد است ، من از کلاف دلم برایت خیال گرم می بافم !!
 

یاد تو حس قشنگی است که در دل دارم


چه تو باشی چه نباشی “نگهش میدارم
”  . . .
 

روزگار ، نبودنت را برایم دیکته می کند


و نمره ی من باز می شود : صفر


 
هیچ وقت نبودنت را یاد نمیگیرم !
 
 
ساعت نشدم پشت به دیوار کنم
خود را به دقیقه ها گرفتار کنم

ساعت شده ام که دوستت دارم را
هر ثانیه در گوش تو تکرار کنم
 
 

ذهنم فلج می شـــــود… وقتی می خوانمت

و تو حتی نمیگویی

جـــــــــانم
!
 
 
نقــاش خــــوبی نــــبودم...

اما ایــن روزها... به لطـف تــــــــــو...


انـــتظار را دیـــدنی میكــشـم
 
 
دیوانه نیستم !

فقط ، فقط طوری “خاص” که دیگران نمیتوانند ، تو را “دوست” دارم
 
 
خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد

و رمز جدول چنین بود
:

دوستم بدار
 
دوستت دارم ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدایم

چون عاشق توام و محتاج خدایم
 
 
کاش واژه ی حقیقت آنقدر با زبان ما صمیمی بود که برای بیان کردن دوستت دارم ، نیاز به قسم خوردن نبود
 
 
لـبهـایت را می خواهـم نـه از برای بـوســه که برای درمان درد انـتـظارم

آن زمان که امواج صدایت را تـبـدیـل می کـند بـــه :دوستـت دارم ...
 
 

برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست
!

برای عاشق شدن کافیست تو نگاه کنی و من لبخند بزنم
 
 
گمم نکن

 
در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم ، فقط بگذار بمانم
 

به دلم نشستی ولی دو زانو
!

معذب نباش ، برو عقب قشنگ تکیه بده ، پاهاتم دراز کن ، این دل فقط جای توئه
 
 
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو

بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم
 
 
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو

بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم
 
 
باور کردم تنهایی را

چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب
...


+ نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ساعت 17:36 توسط رها |

 

تو آدم
من حوا
بیا جهانى دیگر آغاز کنیم
عشق بورز
دوستم داشته باش
تازه سیب چیده ام
 
 
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تورو فقط و فقط واسه خودت بخواد ،
که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه: هستم ، تا تهِ تهش!
 
 
آنقدر باورت دارم ، که وقتی می گویی ” باران ” خیس می شوم

 
عشق یعنی اختیار بدی که نابودت کنند ولی “اعتماد” کنی که این کار را نمیکنند
 
 
با هر قدمی که دور شدی روحم خراشی خورد ، حالا با هر نسیمی درونم میسوزد
 
 
هنوز دلخوشم به “خدانگهدارش” ، اگر نمی خواست برگردد ،
اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد
 
 
شاید تنها کسی نبودم که دوستت داشتم ، اما کسی بودم که تنها تو را دوست داشتم

 
 
خالی تر از سکوتم
انبـوهــی از ترانـه
بــا یـاد صبـح روشـن اما
امیـد باطل
شب دائـمی ست انـگار

 
 
 
همـچـون ساعـت شنی شــده ام
کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد
و الـتـمـاس مـیـکــنــد
یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم
نه …! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !
بــگـذاریــد تــمام شــوم
 
 
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .
یـکــ اتــآقِ تـآریک
یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم
یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !
وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے
.
 
رسیده ام به حس برگی که میداند بادازهرطرف که بیاید
سرانجامش افتادن است
 
سکوت متن آسانی است که معمولا اشتباه خوانده می شود .
 

پرنده ای که مال تو نیست صد تا  قفس هم براش بسازی آخرش میره .
 
گاه گاهی به درد دل خود میخندم ، خلق دارند تصور که دلی خوش دارم .
 
قلب کال مـن
در فصل دست های تــو می رسـد
فصـلی برای تمـــــام رؤیــاها
دستــی برای تمـــام فصل ها
 
 
به دلم افتاده بود که امشب حتماً
خوابت را می بینم ….. آنقدر خوشحال بودم که تا صبح خوابم نبرد
 
 
 
وقتی زیادی به کسی بگی دوست دارم ….خیال میکنه احساستو به حراج گذاشتی….تو حراجی هم چیز خوبی گیر آدم نمیاد…پس یه کم جلو اون زبونتو بگیر..
 
 
جدا
 که شدیم
هر دو به
یک احساس رسیدیم
تو به “فراغــــــت
من  به “فراقــــت
یک
حرف تفاوت که مهم نیست
 
 
اگر مجبور باشم انتخاب کنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن

 از آخرین نفسم استفاده می کنم تا بهت بگویم دوستت دارم
 
 
میپسندم زمستان را که معافم میکند از پنهان کردن دردی که درصدایم می پیچد واشکی که در نگاهم میچرخد ,به همه میگویم سرما خورده ام.
 
هی رفیق...
زخم هایت را پنهان کن اینجا مردم زیادی بانمک اند
 
 
هرچه دلم را خالی میکنم باز پرمیشود ازتو عجب برکتی دارد دوستداشتنت!!!
 
 
دلتنگ که باشی گاهی آرزو میکنی یک نفر صدات کن حتی اشتباهی....
 
 
زیاد خوب نباش ...
زیادم دم دست نباش ..
زیاد که خوب باشی دل آدم ها را میزنی آدما این روزها عجیب به خوبی آلرژی پیدا کردند,زیاد که باشی زیادی میشوی!!!
 
 
هیچ کس نفهمید شاید شیطان هم عاشق حوا شده بود که بر آدم سجده نکرد....
 
 
میدونی پشت چشمای لیلی چی نوشته بود ؟نفرین به عشقی که غمش قسمت من شد....
اعتراف میکنم به خیانت وقتی که نبودی با خیالت بودم!
 
 


+ نوشته شده در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, ساعت 16:16 توسط رها |