رها...

گاهی وقتا... یه نفر...باعث می شه که حس کنی... چیزی که تو رو روی زمین نگه داشته... جاذبه ی زمین نیست...

 

 

 

می خندم! دیگر تب هم ندارم داغ هم نیستم دیگر به یاد تو هم نیستم سرد شده ام سرد سرد نمی دانم شاید… شاید دق کرده ام!

کسی چه می داند… بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!

 

  

 

تنها برخی از آدمها باران را احساس می کنند … بقیه فقط خیس می شوند

 

 

ڪنارم خیـــلی ها هسـتــטּ . . . امـــا . . . בلــم! پیش تـــو آرومـﮧ . . .

 


+ نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:, ساعت 1:56 توسط رها |

حرف...!

بعضی حرفا رو

هر چقدر هم بقیه بگن

تا خودت تجربه نکنی

و به غلط کردن نیفتی بـاور نمی کنی ...!




چه تناقص تلخی شده ام...

دلم شورت را میزند اما دستانم نمک ندارد...

 

 

به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد …

 

 

 

چند وقتیست هر چه می گردم

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم

نگاهم اما

گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد

و من همیشه به دنبال کسی می گردم

که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...

 

 

 

  


اسم های مجازی

تصویر های مجازی

مشخصات مجازی

و در بین این همه چیزهای مجازی

تنها یک چیز حقیقت دارد

تنهایی من...

 

 

 

گاهی سر می چرخانم و به گذشته نگاه میکنم

چقدر خستگی پشت سرم جا مانده …

 

 

بعضى اتفاق هاى خوب

اونقدر دیر مى افتن

كه باید رو به آسمون كرد

و گفت : وقتش گذشت

مال خودت...!


+ نوشته شده در دو شنبه 22 مهر 1392برچسب:, ساعت 1:53 توسط رها |

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی ازآن کیست!!!

 


عاشق اسمم میشوم وقتی تو صدایم میکنی…….

 

 


آرزوی خیلی ها بودم
از آن دست نیافتنی هایشان….
ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!

 


هیچ کدوم نه اذیتم کرد….
نه واسم سوال شد……
فقط یه بغض داره خفم میکنه……
چه جوری نگات کرد …..که منو تنها گذاشتی؟؟

 

 

فاصله خط عابر پیاده ندارد
دست مرا بگیر و از آن رد کن
قرار دیدار ما هر نیمه شب
خیالت که نمی گذارد بخوابم

 

 

کاش عشقمان دوطرفه بود
حالا که یک طرفه است
بر من خرده نگیر
راه برگشتی ندارم
باید تا ته خط بروم ..!

 

 

بعضیا لازمه کنارت نباشن . . !
کنارت که باشن تنهاتری . . !
پس خواهشن نباش . . !

 


بعضی حرفا رو نباید زد
بعضی حرفا رو نباید خور
بیچاره ل چه میکشد میان این "زد"و"خورد"

 

 


حال روحیم خوب نیست به نبال آتشم...
فندکی...کبریتی...چیزی
اما نه برای روشن کرن سیگارم!
برای دود کرن خاطرات و تجربه های تلخی
که دل شکسته ام بهای آنهاست

 

خدایا؟
کمی بیا جلو تر
میخواهم در گوشت چیزی بگویم ...!!
این یک اعتراف است ...
من بدون او دوام نمی آورم...
حتی تا صبح فردا...

 

 


گفت تا ابد تنهایت نمیگذارم...
ابش چه زود عفو خورد...!!

 


آنقدر زیبا عاشق او شده ای !
که آدم لذت میبرد از این همه خیانت...
روزی اینگونه عاشق من بودی یادت هیت


+ نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, ساعت 14:26 توسط رها |

خیلی وقت است فراموش کرده ام …
کدامیک را سخت تر می کشم … ؟
رنــــج !
انتظار !
یا نفس را …

 

 

همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد…
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد…
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…!

 

 

 

ایــــــن اشکــــــــ هــــا از قلبیستــــــــ که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز
فقطـــ تــــو را مے خواهـــد و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خستهـــ شـــــــده . . .

 

 

ببــــــــــار بــــــــاران….
مـــــــــــــن ســـــــــــــفرکـــــــر ده ای دارمــــ کــــــــه یــــــــادم رفــــته…
آبـــــــــــــ پشتــــــــــ پـــــــــایش بـریــــــــزمـــــ…..

 

 

وقتی عطر تنت را میخواهم ، به باد هم التماس میکنم ، خدا که جای خود دارد

 

  

گاهی به سرم می زند بزنم زیر همه چیز و همه چیز !
اما سر که کاره ای نیست ، این “دل” است که فرمانروایی میکند …

 

 

برای تو میمیرم … تو وانمود کن که تب کرده ای …
همین کافیست … !

 

 

خورشید را در آغوش گرفته ای
پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای
موهایت را به دست نسیم
چه خوش غیرتـــــــم من

 

 

دلى که اندوه دارد
نیاز به شانه دارد نه نصیحت…
کاش همه این را مى فهمیدند….!

 

 

مدتـــهاســـت
دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد
تــو بیـــــــا
مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن…

 

 

باید جشن بگیرم…
اشکهایم دوباره با من آشتی کرده اند…

 

 

چهار فصل کامل نیست !
هواــے تو ، هوای دیگریست

 

 

همیشه با خودت زمزمه کن که  تحمل تنهایی بهتر از گدایی محبت است

 

 

عاشق واقعی کسیست که

زمانی که هزار دلیل برای رفتن دارد

هنوز هم به دنبال بهانه ای برای ماندن می گردد

 

 

بمان و تماشا کن

کسی که دیروز برای ماندت دست به دعا برداشته بود

امروز برای رفتنت نذر کرده است !

 

 

امشب که محتاج تو ام جای تو خالی است

فردا که می یایی به سراغم نفسی نیست

 

در هر رفتنی رسیدنی نیست

ولی برای رسیدن راهی جز رفتن نیست

 

 

سیلی واقعیت رو درست اون وقتی می خوری که وسط زیباترین رؤیا هستی !

 

 

مـُـسـآفـر کناری ام که پـیـاده شـد

پـنـجـره ای گـیـرم آمـد بـاقی مـسـیـر را گـریـسـتـم . . .

 

 

این دلِ بی‌صاحب‌ مانده

خانه‌ی کُلنگی شده‌است انگار

اجاره نمی‌رود دیگر!

بیا بکوبیم ، از نو بسازیم

 

 

بد بیاری مال وقتیه که  بــــد ، بی یــــــاری


+ نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, ساعت 1:2 توسط رها |

 

گاهی دلم به اندازه ی یک مجلس ختم می گیرد!

حتی اگر تمام خیابان ها را آذین بسته باشند!

 

 

 چقدر لذت بخش است احوالم این روزها

شده ام شبیه موهایت در بــــــــــــــــــاد

 

 

 

آنقدر از من و عشم دور شده ای که

چشمانم حتی خواب آمدنت را هم نمی بینند !

 

 

 

مانده ام سکوتت را جواب ابلهان بدانم ! یا علامت رضایت
وقتی بهت میگویم دوستت دارم . . .

  

 

نمی دانم آخر این دلتنگی ها به کجا خواهد رسید!
دنیا پــــــُر شده از قاصدکهایی که
راهشان را گم می کنند!!
نـــــــه میتوانی خبری دهی
و نــــــــه خبری بگیری !

  

 

همه می خواهند جای تو را بگیرند بی آنکه بدانند تو هم دیگر جایی نداری

  

 

دوستت دارم !

بهایش هم هر چه هست !

روی چشمانم . . . !

 

 

 

پاهایم را که در آب میزنم ، ماهی ها جمع میشوند

 

شاید اینها هم فهمیده اند که یک عمر طعمه ی روزگار بوده ام !

 

 

 

 گاهی شاید لازم باشد از یاد ببریم

ﯾﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎن ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ !

 

 

 

هوای مردن

بیخ گوش من است...

همان جایی که روزی...

رد نفس های تو بود....!

 

 

 

   نمـــــیـدانــــی، 

   چه دردی دارد ! 

 وقـــتـی .. 

 حــــالـم ..  در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد

 

  

گـــ ــاهــــی

دلم بــرای زمـــ ـانی

کــه نمیشناختمت تنـــگ می شود

 

 

 

چقدر احمقانه است از یک قهوه تلخ انتظار فال شیرین داشتن !

مثل من که از تو انتظار عشق داشتم

 

 

فاجعه یعنی

آنقدر در تـــــ♥ـــو غرق شده ام

که از تلاقی نگاهم با دیگری

احساس

خیانت می کنم!

عشق یعنی همین!!!

 

 

 

 

خـودم را آمـاده میکـنم بـرای رقـص

بـاید در جشـن آشنـایـی تو و عشـق جدیـدت

سنگـــ تمـام بگذارم

 

  

چرا نگاه میکنی؟؟؟تنها ندیده ای؟؟؟به من نخند !

من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم

 

 

 

میترسم از اینکه
یه روزی یه جایی،من
خیلی دور از تو،
شب و روز در آغوش یک غریبه
بیقرارت باشم
و بعد از هربار هم آغوشی به یاد آغوشت
بی صدا گریه کنم

 

 

 

 

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 22 مرداد 1392برچسب:, ساعت 23:58 توسط رها |

پنجره راكه بازميكني…
دلم مي ايدولب طاقچه نگاهت مينشيند
ميبيني؟!
دلم بي دام ودانه جلدنگاهت شده است!

 

 

هیچکس حرف دلم نفهمید و نخواهدفهمید جزمورچه ها… ک در زیر خاک گلویم را ب تاراج میبرند

 

لجم میگیرد وقتی عاشقانه هایم را برای تو مینویسم…………..اما همه میخوانند الا…..تو

 

 

میترسم از اینکه
یه روزی یه جایی،من
خیلی دور از تو،
شب و روز در آغوش یک غریبه
بیقرارت باشم
و بعد از هربار هم آغوشی به یاد آغوشت
بی صدا گریه کنم

 

خسته ام همه میگن مگه کوه کندی
.
.
.
.
اما هیچ کس نفهمید ک دل کندیدم

 

از عجایب شیرین عشق این است همانی آرامت می کند که روزی آتشت زده . . .

 

 

آهای ِ روزگار !!
برایم مشخـــص کن
اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی
تا برایم بزنـــی
می خواهـــم رقصــم را با سازت هماهنگ کنم … !! …

 

 


+ نوشته شده در پنج شنبه 20 تير 1392برچسب:, ساعت 1:41 توسط رها |

 

       به غریبه ها عادت نکن
یک روز می ایند دلتنگ از همه جا..
پناهگاه شان می شوی به شرط امن بودن..
هوای بارانی شان را نگه می داری
مبادا احساس غربت کنند..
ناگاه زیر دلشان را میزنی..
او کوچ می کند..
تو در خود جا می مانی..
 
 
دلم که میگیردبغض میکند
میشود وبال گردنم
دردهایم خیلی نیستند توهستی و فراموش کردنت
لعنتی دردم می اید وقتی بادردها یت کلنجارمی روم!!!
 
 
به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم….اما سه نقطه
 
 
جدایی به روز آدم چیزی نمی آورد….به شب آدم اما…
 
 
خدایا لج نکن: حق با شیطان بود….
آدمیانت فابل پرستیدن نیستن…
 
 
گاهی یک دوست ‘کاری’ میکند که دلت بدجور برای دشمنت تنگ میشود…!!!!
 
 
به دنبال چه پاياني خلاف جاده ايستادي
چراتاعادتت كردم به فكر رفتن افتادي؟
چرا بايد به تنهايي دوباره برگردم؟
كجاي جاده بدبودم؟كجاي قصه بد كردم؟
 
 
آنکه میرود نمیفهمد،اما اوکه بدرقه میکند میداند که کاسه آب هم معجزه نمیکند.
 
 
آهسته فتح کرده ای با چشمانت هر چه داشته ام را،حالا تمام جهان من مستعمره توست….
 
 
    میخواهـم بنویسم …
ولی از چه؟؟؟!!
این روزها هیچ چیز سر جایش نیست
حتی خودم!
روزی از همه این دیوارهای محکم میگذرم
روزی … جایی همین حوالی شاید …!!!
 
 
 
گاهی اوقات وقتی آدم به حقیقتی میرسه …
چقدر دلش میگیره!!
 
 


+ نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, ساعت 1:35 توسط رها |

     مدت هاست تنها چیزی که مرا یاد تو می اندازد ؛ طعنه های دیگران است ! 

شاید اگر این دیگران نبودند تو زودتر از اینها برایم مرده بودی . . .

 
 
 
 
داشت از تنهاییش برایم میگفت اما بوق پشت خطی امانش نمیداد…..!!!!!
 
 
 
از کنارم رد شد…بی محلی اش آزارم نداد!اما اذیت شدم وقتی که گفت ندیدمت……
 
 
 
گفتی میمانی اما انگار صدایت قطع و وصل میشدگفته بودی میهمانی….!!!!!!
 
 
 
سهمیه نفس های من هم مال تو برای نفس نفس زدن در آغوش اون لازمت میشه…
 
 
 
اسمتو رو سیگار نوشتم و برای اولین بار کشیدم تا بسوزی و فراموشت کنم! اما نمیدونستم با هر پوک زره زره میری تو نفسم و میشی همه کسم!!
 
 
 
با دستهاي خودت قابي درست كن و دستهاي مرا براي خودت نگهدار
من لمس روزهاي سختم…
 
 
درست در لحظه ديدنت ، نمي بينمت….
 
 
 
این روزها یکرنگ که باشی چشمان را میزنی
خسته می شوند از رنگ تکراریت
این روزها دوره رنگین کمان هاست
 
 
1.        خدایا اونی که تنهام گذاشت را تنها نزار فقط کسی رو توزندگیش بیار که هزار بار ارزوی تنهایی بکند .
 
 
 
چه تکلیف سختی است بلاتکلیفی وقتی نمیدانم ………….دارمت یا ندارمت………
 
 
 
گوشه نــــــــــدارد که یکـــــــــــــ
گوشه اش بنشینمــــــــــ
و نفسی تــــازه کنمــــــــــ …
گـــرد گـــرد استــــــــــ
این زمین
ایـــــنــــ روزگـــــــــــــــــــــار
 
 
 
درد دارد …
وقتی چیزی را کسر میکنی
که با وجودت جمع زده ای
 
 
حرفــ مـﮯ زنمـ مثـل همـہ امـا ؛
خيلـﮯ وقتــ استــ مـُرده امـ…!
دلمـ مـﮯ خـواهـد ببـارمـ و ڪسـﮯ نپـرسـد چـرا ؟!
تـو چـہ مـﮯ فهمـﮯ ؟!
ايـ
טּ روزهـا اداﮮ زنـده هـا را در مـﮯ آورمـ.
 
 
خوش به حالت حوا خودت بودی و آدمت وگرنه آدم تو هم به حوای دیگری می رفت
 
 
  حتي نوشيدن يك “چاي” هم ميتواند تو را مست كند!!
به شرط آنكه كسي كه بايد باشد،” باشد”
 

 


+ نوشته شده در پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ساعت 22:22 توسط رها |

 

اگر حوصله ات سرمیرود با دلم بازی نکن من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کردم!!
 
 
ما که وزنی نداریم …خدایا پس چرا به دل دیگران سنگینی میکنیم؟؟؟؟؟؟
 
 
دقت کردین …..اونی که دوسش نداری اصرااااااااار پشت اصرار….اونی که دوسش داری انگار نه انگار……
 
 
هروقت رد پای کسی که آرامشم را گرفته دنبال میکنم …….به خودم میرسم
 
 
در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه دوستت دارد….به دنبال ان باش
 
 
خاصیت دنیاست
در اوج داشتن و خوشبختی
دلهره ی ” از دست دادن ” پر رنگ تر است . . .
 
 
 
 
دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :
یک تارمــوی “تـو ” را به او نمیدهم …!
 
 
 
 
 
 
تا که بودیم کسی قدر ندانست،که بودیم، باشد که نباشیم و بدانندکه بودیم
 
 
این روزها ساکت که بمانی
می رود به حساب جواب نداشتنت
عمرا اگر بفهمند داری جان میکنی
تا احترامشان را نگه داری
 
 
سوت پايان رابزنيد،صداقتم حريف هرزگئ زمانه نميشود !قبول ميكنم /بأختم.
 
 
 
 
 


+ نوشته شده در پنج شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, ساعت 12:56 توسط رها |

 

بهت گفتم با “دلم” بازی نكن!
ببین…
خرابش كردی!
دیگه عاشق نمیشه
 
 
   تنهاییم را با کسی قسمت نمیکنم که تنهایم بگذارد
 
 
باران که کاره ای نبود
فقط بهانه بود
چرا که همه حرفم این بود
که من لعنتی عاشقت هستم…
 
 
     چقدر نیستی…
از این همه نبودن، حوصله ات سر نمی رود…؟
 
 
 
  باران بهانه بود تا زیر چتر من تا انتهای کوچه بیایی…
ای کاش نه کوچه انتها داشت و نه باران بند می امد…
 
 
 
     خدايا آسمانت چه مزه ايست؟….
ما كه فقط زمين خورده ايم.!!!!
 
 
 
     گاهی خنده بیخ گلویم را
می گیرد!
آخرش هیچ کس نفهمید
ناخوشی من چیست…
همه گول خوردند…
 
 
 
 
 
     یک عشق واقعی
پایان خوبی ندارد!!!
هیچ وقت …
 
 
 
    با آدما مثل خودشون نباش
خودت باش
چون گم میشی
اونوقت باید دنبال خودت بگردی
 
 
 
      دو خط موازي هيچوقت بهم نميرسند
مگه اينکه
يکيشون براي ديگري بشکنه!
 
 
 

وقتی کسی که باید تــو را بفـهمد ؛

درکت نمی کنــد !
دوسـت نـداری خـودت را به هیـچکس ِ دیگـر بفـهمانی
 
 
 
گــــاهی فکــــر میــــکنم …
بعضــــی هاااا همان بعضــــی هاااا بمانند بهتــــر است
 
 
 
خدایا ،یه چیزی میگم ولی دلگیر نشو ….به خودت قسم دنیات ته نامردیه!


+ نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ساعت 20:50 توسط رها |